تو دو روز از مریضی این رمان رو خوندم.
قشنگ بود و هیچ اتفاقی تو رمان نبود که فقط برای پر کردن صفحات کتاب باشه!

قشنگ تموم شده بود ولی کامل هم تموم نشده بود و یه پایان باز و بسته همزمان داشت که دوست داشتم. میشد که تو ذهن ادامه داد داستان رو ولی آدم رو معلق هم نگه نداشته بود.
من نسخه چاپی خوندم و نمیدونم چند صفحه نامفهومش ناشی از سانسور بود یا بسته بودن دست نویسنده بود؟ که تا آخر هم نفهمیدم اون لحظات دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ و اون صفحات سانسور شده هم بنظر شدیدا مهم بودن و اینطور که من متوجه شدم درباره تمایلات جنسی متفاوت بود که خود نویسنده اصل موضوعش بوده و میخواسته راجب اون حرف بزنه و بنویسه و یه جور فرهنگ سازی بشه ولی حذف های ناشیانه باعث شده بود مثل درختی که هنوز به بار ننشسته درگیر علف های هرز بشه و زیباییش دیده نشه!

نکته دیگه که توجه ام رو جلب کرد و چون نمیخوام اسپویل بشه کمی توضیح سخت میشه رفتار بیش از حد بی منطق رضا که برای من پیش نیومده بود کسی میتونست تا این حد بدونه چیزی رو و انکارش کنه؟ و حاجی که هیچ وقت هیچ دفاعی نکنه؟ و سکوت کرده بود؟!
نقش مشاوره هایی که میرفتن هم حس میکنم کم پرداخته شده بود و جای کاری بیشتری میتونست داشته باشه و این مشکل خیلی بزرگتر از چیزی بود که بخواد با چند جلسه رفع بشه! البته نشون داده شد ظی چند ماه رفتن ولی میشد خیلی بیشتر در متن داستان نشون داده بشه و این روند رو کمی بازتر و گستده تر کرد ولی شاید هم سلیقه نویسنده اینطور بوده که کش پیدا نکنه و جذابیت داستان از بین نره!
با آروزی موفقیت روزافزون نویسنده پرتلاشش شقایق لامعی