واقعا سخته با کسایی که هیچ علاقه مشخصی ندارن ارتباط برقرار کرد!
میشه ارتباط برقرار کرد ها ولی واقعا ارتباط سالم نیست چون ۹۰ درصد داریم آبگوشت کسی دیگه رو بار میزاریم!
حالا ارتباط برقرار نکردن هیچ، خودشون چه حسی دارن؟ واقعا میخوام بیشتر بفهمم! صبح به چه امیدی از خواب بیدار میشن؟
این خیلی به زنها تعمیم داده میشه! چون مردها مجبور میشن هدف پول درآوردن رو داشته باشن!
واقعا نوروز که من همه ی کارهامو بیخیال شده بودم حس پوچی داشتم!
و شدیدا اعصابم این اواخر تحریک میشد!
صبح بلند بشم صبحونه خورده و نخورده بزنیم بیرون ناهار بخوریم باز شب بشه بریم بیرون بچرخیم و بخوابیم!
حتی فیلم هم ندیدم که یکم حس بهتری داشته باشم!
حتی تو مادری کردنم هم بخاطر بیرون رفتن های زیاد صفر شده بود و فقط رسیده بود به جسم سعید! نون بخوره دسشویی بره مریض نشه و بخوابه!
نه ارتباط دو طرفه ای، نه حرف زدن دوتایی، نه بازی، نه کتاب، نه قصه دریغ از یک ربع! او بازی کرده خیلیم زیاد ولی من کم گذاشتم!
طول سال هم یه روزایی اینطوری میشد ها ولی ۱۴ روز مداوم نبود!
هیچ هدفی نداشتم!
حالا استراحت و تجدید قوا و و اینا رو کاملا قبول دارما ولی دیگه ۱۳ ۱۴ روز شور استراحت دراومد! و کاملا مقصر خودمم بخاطر این حس بد پوچی!
حداقل باید زمانی مختص کامل سعید میبود ، که نبود! بخاطر خودم، نه بخاطر سعید بلکه فقط و فقط بخاطر خودم و این حس والد بد بودنی که الان دارم!