یه وقتایی هم مثل امروز با اینکه یک درس از روانشاسی رو خوندی و خیلی از تست هاشو زدی و حدودا متمرکز هم بودی و پسر کوچیک هم برنامه کودک کم دیده و بیرون هم یه کوچولو رفته باز به خودت میگی:

یعنی بهترین حالت درس خوندن من همینه؟ فقط یک درس؟ حداقل ترین ها میگن ۶ ساعت! پس تو بازنده ای!

و این حرف اونقدر میره اعماق زندگی و زیر و روش رو بیرون میکشه و از کنکور ۱۴۰۲ و سردرگمی که اگه ۱۴۰۱ قبول نشم و ۱۴۰۲ علاوه برکنکور امتحان نهایی هم باید بدم و حالا پسرم رو چیکار کنم؟ اصلا ولش کن بشین کتاب رمانت رو امسال بنویس سال دیگه که رفت پیش دبستانی و کرونا دربه در شده تموم شده راحت کنکور بده و….

یهو به خودت میای میبینی دوساعت همش تو این چرخه افکار منفی بودی…. بدون هیچ نفعی!

باز چرخه رو عوض میکنی:

خب امسال خوابم رو کم میکنم یکسال به جایی برنمی خوره ولی کیفیت رو چطوری بالا ببرم بخوام سه نصف شب بیدار بشم و…

از این فاطمه میترسم! این فاطمه همون فاطمه ۱۸ ساله است که با این فکرها کنکورش رو خراب کرد… همون فاطمه ای که یا تو رویای پزشکی بود یا افسردگی نخوندن ها ،بهانه ها(لعنت به کرونا، لعنت به گرمای تابستون یزد)