۱۰ سالگی میخواستم شاعر بشم.
۱۲ سالگی میخواستم مهندس نقشه کش بشم.
۱۴ سالگی میخواستم مهندس کامپیوتر بشم.
۱۵سالگی میخواستم قصه زندگی خودمو بنویسم.
۱۶ سالگی میخواستم دکتری بشم که فقط تحقیق میکنه(محقق)
۱۸ سالگی میخواستم نویسنده بشم.
۲۰سالگی فقط میخواستم لاغر بشم.
۲۱ سالگی میخواستم مترجم بشم.
۲۵ سالمه تنها هدفم اینه پسر سه سالم از صبح تا بعدازظهر ساعتای ۵ و ۶ تلوزیون نبینه.😑😁
.
پ.ن:جنبه فان داشت! ولی راهی هست که واقعا طی شده است!
ولی نویسندگی همیشگی بوده در ناخودآگاهم! الانم شاید اینکه اهدافم‌ بنظرم کوچیک شده بخاطر انتخاب کردن و اصل گرایی(اصل و هدف اصلی رو پیدا کردن) هست. شاید یکم فکرم منظم تر شده و گیج نیستم.! و درک کردم که توانایی های من محدود هست!
.
پذیرش محدود بودن ترسناک و سخته ولی وقتی پذیرفتی زندگی آدم یهو خالی میشه و همون یک هدف دستیافتنی تر میشه!